جدول جو
جدول جو

معنی واپس داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس داشتن
(غَ مَ کَ/ کِ دَ)
بازداشتن. توقیف کردن، منع کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
شکر نعمت به جا آوردن، ممنون بودن
منت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
به عقب انداختن. به تأخیر افکندن: وظیفه آن است که ما دو ماه واپس گذاریم... پس دو ماه واپس گذاشتند تا روز اول ماه خرداد. (تاریخ قم ص 146)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ شِ / شُ مُ / مَ دَ)
بازپس دادن. دوباره پس دادن. (ناظم الاطباء). رد. رد کردن. مسترد داشتن:
قبا تنگ آید از سروش چمن را
درم واپس دهد سیمش سمن را.
نظامی.
، گزاردن. ادا کردن، توختن
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
الفت داشتن:
آن نه تنهاست که با یاد تو دارد انسی
تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ بُ دَ)
رو به عقب کردن
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو کَدَ)
روا داشتن. سزا داشتن: آنچه به وقت وفات پدر ما امیر ماضی رحمهاﷲ علیه کرد و نمودار شفقت و نصیحتها که واجب داشت نوخاستگان را به غزنین آن است که واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی). رجوع به واجب شود، صلاح دانستن. روی دیدن. مصلحت دیدن: اما بوسهل این (نیکوئی بر دشمن مغلوب را) واجب نداشت. (تاریخ بیهقی). اگر به آخر عمر چنین یک جفا واجب داشت... بدان هزار مصلحت بباید نگریست که از ما نگاه داشت. (تاریخ بیهقی). و رجوع به واجب شود، لازم شمردن. لازم دانستن: واجب دارم و فریضه بینم که کسانی که از این شهر باشند و در ایشان فضلی باشد ذکر ایشان بیاوردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). چون برخواندن قادر بود باید که در آن تأمل واجب دارد. (کلیله و دمنه). و رجوع به واجب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
قمار برده را باختن
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ فَ / فِ شُ دَ)
تخلیف. (تاج المصادر بیهقی). پشت سرگذاشتن: بعد از آنکه همه موجودات را... واپس گذاشتی و از بند رسیدن و نارسیدن خود برخاستی... هیچ بلائی در این راه سخت تر از وجود تو نیست. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ دَ)
باز کردن درنوشته و پیچیده را. رجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ تُ رَتَ)
ممنون بودن. شکر داشتن. تشکر. شکر. شکران. (منتهی الارب) :
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکی شناس.
فردوسی.
گفت سپاس دارم در وقت بازگشت ودر ساعت بیرون آمد. (تاریخ بیهقی). عبداﷲ گفت سپاس دارم. (تاریخ بیهقی).
بهر نیکیش دار سیصد سپاس
هم اندک دهش زو فراوان شناس.
اسدی.
ز تو تا بوم زنده دارم سپاس
که من با خرد یارم و حقشناس.
اسدی.
ای بارخدای کردگارم
من فضل ترا سپاس دارم.
ناصرخسرو.
گفتم سپاس دارم و گویم چو بنگرم
نیکو به چشم عقل خطیر اندر آسمان.
سوزنی.
گرم بر جان نهی رنجی بدل دارم سپاس ای دل
ورم بر دل نهی داغی بجان هم زین قیاس ای جان.
سوزنی.
ببندگی و غلامی گرت قبول کنند
سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست.
سعدی.
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ قَ)
بتأخیر انداختن. بعقب انداختن. بتأخیر افکندن. اتباع. (ترجمان القرآن) : و مال هر ماهی از وقتش و محلش بازپس نداریم. (تاریخ قم ص 157)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
تشکر، ممنون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجس داشتن
تصویر اجس داشتن
انجمن داشتن جمع شدن در محلی برای مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب داشتن
تصویر واجب داشتن
لازم شمردن، صلاح دانستن، روا داشتن سزاوار دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف داشتن
تصویر واقف داشتن
آگاه کردن (مصدر آگاه کردن باخبرداشتن: (مرا بر هیچ حال واقف نمی دارند) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا داشتن
تصویر وا داشتن
وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
((تَ))
پاسبانی کردن، نگهبانی، رعایت کردن، احترام گذاشتن، جستجو کردن، تفتیش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
رعایت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
شکر کردن، شکرگزار بودن، سپاسدار بودن، منت پذیربودن، شاکر بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاس داشتن در خواب بر دو وجه است: اگر بیند پاس اهل به صلاح می داشت، دلیل است بر منفعت دو جهانی. اگر بیند که در سرای پادشاه پاسبانی می کرد، دلیل که از پادشاه خیر و منفعت یابد. اگر بازرگان این خواب را بیند، در تجارت سود بسیار کند. اگر بیند که پاس اهل صلاح و ورع می داشت، دلیل که از ایشان خیر و منفعت دینی بیند. و پاسبان درخواب دیدن، خداوند قدر و منزلت و ولایت بود و تیمار کارها دارد و مردم دراهتمام او باشند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بهانه جویی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی